سلام ای زاده زهــرای اطهر سلام ای مقتدا تفسیر کوثر
وجودت سایه گستر بر سرم شد قـدومت قوت جــان و دلم شد
ز تو وجد و نشاط آید به دلها تو باشی آیت حق، شوق فردا
قدم بر دیده نه . از دلنوازی که تا گویم حدیث سرفرازی
شب ظلمانی وبیداد شاهـــی سپیده سر زد وبگشود راهی
زمانی شب پرستا ن چیره بودند هــمه گلــها کبود وتــیره بودند
خدا رحمش بر این ویرانه آمد خمــینی ساقی و مستانه آمد
خمینی رهگشای این سفر بود جهان در جبهه وخطی دگر بود
دراین ره عاشقانی پرگشودند بقا را جز فنا در حق ندیدند
مرا باشد در این ره افتحاری ز قدیسان مرا باشد نگاری
منم فرزند ورهپوی شهیدی که ره بگشوده درآن ناامیدی
پدر رفت و غمش در دل نهفتم خمینی بود از پا چون بـیفتم
خمینی رفت و تنهامان رهــا کرد جهان برما چراغ اینسان جفا کرد
ازاین غم هرکسی طعنی به ما زد لطیف اما به دل نقش تــرا زد
تو پـرچم را گرفــتی تــا سـپاری به دست صاحبش او را تو یاری
منم فرزند جان برکف سپاهی از او تنها به یادم هست نگاهی
نگاهـــش تا ابد باشد چراغــــم چودستت بر سرم باشد چرا؟غم
به پیمان شهیدان مانده ام من به امرت رهبرا آماده ام من
اگر از هجرتش قلبم شکسته اگر روح خدا از ما گسسته
به گفتارت دلم حبل المتین است خمینی در وجود تو یقین است
به جز تو مرجعی ما را نباشد چو باشی تو غم از خارا نباشد
پس از او آشنا با ما تو هستی یتیمان را پدر اینک تو هستی
پدر جان رنج بی حد من کشیدم من از نامحرما ن حرمان چشیدم
کنون در دولت پیروز محمود غم دیـرینه ام گردیده بهـبـود
به دنیا گر کسی با ما نباشد بسیجی با علی تنها نباشد
چو( طوفان)خموش دل رسته ایم ما به فرمانت همه بنشسته ایم ما
[ تگ ها :
+ نوشته شده در ساعت 4:47 عصر توسط عبدالله