توجه هم داشته باشید؛ اغلب لغزشهائى که - نمیگویم همه - در عرصههاى گوناگون و میدانهاى گوناگون براى انسانها پیش مىآید، ناشى از رعایت نکردن همین نکتهى اصلى و مهمى است که گفتم؛ حتّى در میدان جهاد. در جنگ احد - خوب، قضایا را میدانید دیگر - یک عدهاى کوتاهىاى کردند که فاجعه آفرید. اگر قضایاى جنگ احد را نخواندهاید، توى کتابهاى تاریخ هست؛ بروید بخوانید، که من دیگر نخواهم اینجا شرح بدهم. قرآن دربارهى همینها میگوید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا».(3) حاصل ترجمه این است: آن کسانى که شما دیدید روز جنگ احد آنجور به دشمن پشت کردند و فاجعه درست کردند و موجب شهادت حمزهى سیدالشهداء و بزرگانى از اصحاب شدند - انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا - لغزش آنها را شیطان از ناحیهى آنچه که قبلها انجام داده بودند، زمینهسازى کرد؛ یعنى گناهانشان. از این قبیل آیه در قرآن آیات متعددى داریم. پرهیز نکردن ما از گناه، اثرش را در مدیریت امور کشور اگر داشته باشیم، مدیریت یک بخشى اگر داشته باشیم، اگر در میدان جنگ حاضر شویم، اگر در یک آزمون مالى و اقتصادى گیر کنیم، در همهى اینجاها نشان میدهد. بنابراین، این حرف اصلى ماست. خلاصه عرض میکنم؛ قدر جوانى را بدانید. این معنایش این است که قدر دلهاى پاک را بدانید، خودتان را بیشتر با خدا مأنوس کنید. راهش هم ترک گناه و توجه به نماز است؛ و بعد از نمازهاى واجب و آن توجهى که عرض کردم، دیگر هرچه که توانستید، مستحبات، دعا و بقیهى کارها را انجام دهید. انشاءاللَّه خداى متعال هم راهها را باز میکند.
خوب، مطالبى را من یادداشت کردم اینجا به شما عرض کنم؛ لیکن سؤالاتى هم که شما مطرح کردید و موضوعاتى هم که گفتید، موضوعات مهمى است. بد نیست من دربارهى بعضى از اینها مطالبى عرض کنم.
یک سؤال این بود که آیا جریان دانشجوئى میتواند آنجائى که ایرادى به نظرش مىآید، سؤال کند؟ پاسخ این است که بله، باید سؤال کنید. ایرادى ندارد که سؤال کنید؛ به شرط اینکه همان طور که خود این برادر هم گفت، قضاوت نکنید؛ اما سؤال کنید. بهترین روش سؤال و پاسخ هم این است که مسئولین بیایند توى مجموعههاى دانشجوئى. من همین جا از مسئولین درخواست میکنم که دیدارهاى دانشجوئىشان را زیاد کنند. امروز بهترین قشرهاى کشور اینهایند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصیلکردهاند، داراى فهمند، داراى انگیزهاند؛ مسئولین بروند شرکت کنند. این سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع کنندهاى هم خواهید شنید. کمااینکه خود من در برخورد با بعضى از مسئولین، احیاناً بعضى از همین سؤالهاى شما یا سؤالاتى از این قبیل را از آنها دارم. خوب، یک جوابى میدهند، انسان احیاناً قانع میشود؛ ممکن هم هست جواب قانع کنندهاى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت کنید طرح سؤال را مخلوط نکنید و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چیزى که من قبلها هم گفتهام، بارها هم گفتهام، الان هم میگویم، این است که جریان دانشجوئى یا جنبش دانشجوئى یا هر چیز دیگر که اسمش هست، تصور نکند که وظیفهاش این است که با دستگاه متولى امر و متصدى ادارهى کشور معارضه کند؛ نه، این خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه کردن که کارِ همیشه درستى نیست؛ ممکن است یک جا درست باشد، یک جا درست نباشد. مهم این است که شما حرفتان را مطرح کنید، استدلالتان را مطرح کنید، پاسخ قانع کنندهاى بخواهید؛ مسئولین هم باید پاسخ بدهند.
یک سؤال دیگر این است که بعضىها میگویند وحدت، بعضىها میگویند خلوص؛ شما چه میگوئید؟ من میگویم هر دو. خلوص که شما مطرح میکنید - که ما بایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عدهاى را که ناخالصى دارند، از دائره خارج کنیم - چیزى نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجورى حاصل نمیشود؛ ما به این، مأمور هم نیستیم. در صدر اسلام، خوب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّبنکعب بود، عمار بود، کى بود، کى بود؛ اینها درجهى اول و خالصترینها بودند؛ عدهاى دیگر از اینها یک مقدارى متوسطتر بودند؛ یک عدهاى بودند که گاهى اوقات پیغمبر حتّى به اینها تشر هم میزد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعهى چند هزار نفرى - که کار خالصسازى خیلى آسانتر بود از یک جامعهى هفتاد میلیونى کشور ما - میخواست خالصسازى کند، چه کار میکرد؟ چى برایش میماند؟ آن که یک گناهى کرده، باید میرفت؛ آن که یک تشرى شنفته، باید میرفت؛ آن که در یک وقتى که نباید از پیغمبر اجازهى مرخصى بگیرد، اجازهى مرخصى گرفته، باید میرفت؛ آن که زکاتش را یک خرده دیر داده، باید میرفت؛ خوب، کسى نمیماند. امروز هم همین جور است. اینجورى نیست که شما بیائید افراد ضعافالایمان را از دائره خارج کنید، به بهانهى اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دائرهى خلّصین را توسعه بدهید؛ کارى کنید که افراد خالصى که میتوانند جامعهى شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانوادهى خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه میتوانید، در حوزهى نفوذ تشکل خود، براى بالا آوردن میزان خلوصهاى فردى و جمعى تلاش کنید؛ که نتیجهى آن، خلوص روزافزون جامعهى شما خواهد شد. راه خالص کردن این است.
وحدت هم که ما گفتیم - که بعد سؤالات دیگرى هم در این زمینه شده - منظور من اتحاد بر مبناى اصول است. بنابراین وحدت با کیست؟ با آن کسى که این اصول را قبول دارد. به همان اندازهاى که اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصلیم؛ این میشود ولایت بین مؤمنین. آن کسى که اصول را قبول ندارد، نشان میدهد که اصول را قبول ندارد یا تصریح میکند که اصول را قبول ندارد، او قهراً از این دائره خارج است. بنابراین با این تفصیل و توضیحى که عرض شد، هم طرفدار وحدتیم، هم طرفدار خلوصیم.
یک سؤالى هم در خلال صحبت بود، من این را گاهى بیرون هم شنفتهام. میگویند آیا ما هم باید مثل رهبرى موضع بگیریم یا نه؟ خوب، رهبرى یک تکلیفى دارد، ما یک تکلیف دیگر داریم. ببینید، نبادا کسى تصور کند که رهبرى یک نظرى دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمى مطرح میشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل میکند که اجراء کنند؛ مطلقاً چنین چیزى نیست. اگر کسى چنین تصور کند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبیرهاى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همینى است که صریحاً اعلام میشود؛ همینى است که من صریحاً اعلام میکنم.
چند سال قبل که یک قتلى اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال کردند، تبلیغات کردند و گفتند اینها فتوا داشتند، دستور داشتند، و میخواستند یک جورى پاى رهبرى را میان بکشند، توى نماز جمعه گفتم: اگر من یک وقتى اعتقاد پیدا کنم که یک نفرى واجبالقتل است، این را توى نماز جمعه علنى خواهم گفت. نه جایز است، نه شایسته است که مواضع دیگرى غیر از آنچه که رهبرى به صورت علنى و صریح به عنوان مواضع خودش اعلام میکند، وجود داشته باشد؛ نه، همینى است که دارم میگویم.
البته ممکن است کیفیت روزه گرفتن شما با بنده، نماز خواندن شما با بنده یک تفاوتهائى داشته باشد. خوب، شما جوانید، دانشجوئید؛ فعالیت دینى شما، فعالیت اجتماعى شما جوانانه است؛ با رفتار پیرمردانهى پیرمردها طبعاً تفاوت پیدا میکند. از این تفاوتهاى قهرى و طبیعى نمیشود صرفنظر کرد.
مسئلهى حفظ نظام مطرح شد. به نظر ما - همین طور که گفتیم - حفظ نظام واجب است و اوجب از همهى امور است. نظام هم یک مرزهاى مشخصى دارد که یکى از این مرزها، مرزهاى اخلاقى و فرهنگى است و شکى نیست که باید حفظ شود.
چند نکته هم در مورد مرجعیت علمى و الزامات آن گفته شد که نکات درستى بود. من خواهش میکنم مسئولین توجه کنند و این مطالب یادداشت شود.
یک اشکالى شد که چرا کالاى فرهنگىِ مناسب با عدالت تولید نمیشود. این اشکال ما هم هست؛ کاملاً درست است. کالاهاى فرهنگىِ تولیدى ما رسا نیست. با اینکه ما هنرمند خوب داریم، نویسندهى خوب داریم، بازیگر خوب داریم، اما نمایش متناسب با خواستههاى فرهنگىمان کم به وجود مىآید. لازم است مدیریتهاى فرهنگى یک مقدارى در این زمینهها بیشتر کار کنند. البته میدانید، اینجور کارها کارهائى نیست که یکشبه به وجود بیاید. یعنى اینجور نیست که حالا بگوئیم خیلى خوب، کالاى فرهنگى تولید کنیم، همین الان بروند و براى مثلاً شش ماه آینده یا یک سال آینده، ده تا، بیست تا - یا بیشتر یا کمتر - فیلم انقلابى، فرهنگى و اسلامى درست کنند. اینها همه زیرساختهائى لازم دارد - مثل زیرساختهاى طبیعى - تا این زیرساختها فراهم نباشد، کار به وجود نمىآید. این زیرساختها بعضىاش کاملاً فراهم نیست، که اینها در طول زمان باید به وسیلهى دولتهاى مختلف، به وسیلهى مسئولین گوناگون فراهم میشده؛ بعضى حتّى در یک دورههائى تخریب هم شده! در بعضى از دورهها، بعضى از زیرساختهاى اعتقادى و فرهنگى ما نه فقط درست نشده، حتّى تخریب هم شده! خوب، حالا باید اینها را روبهراه کنند. ولى اشکال، اشکال واردى است؛ من هم این اشکال را دارم؛ هم به صدا و سیما، هم به وزارت ارشاد، هم به سازمان تبلیغات و حوزهى هنرى. ما با اینها نشست و برخاست هم داریم. من مىنشینم بحث میکنم، استدلال میکنم؛ یعنى کارى که بعضى از مسئولین اجرائى باید بکنند، متأسفانه من ناچار خودم این کار را بر عهده میگیرم. همین اواخر با مسئولین فرهنگى راجع به همین مسائل هنرى و سینمائى و هنرهاى نمایشى و غیره نشستهاى متعددى داشتیم. نشستیم بحث کردیم، حرف زدیم؛ امیدواریم انشاءاللَّه به یک جاهاى خوبى برسد. به هر حال این مطالبهى شما مطالبهى درستى است.
یکى از آقایان راجع به مسئلهى خصوصىسازى فرهنگ و بهداشت نکتهاى گفتند که به نظر من آن نکته هم درست است. خصوصىسازى مربوط به شرکتهاى ذیل اصل 44 است، که خوب، یک تعریف مشخصى دارد. به نظر ما مسائل فرهنگى و بهداشتى و اینها، به آن شکل، مشمول این اصل خصوصىسازى نمیشود. از طرف مسئولین ذىربط هم مواردى را به من گفتهاند. به نظر ما این اشکال، اشکال واردى است؛ بایستى مورد توجه قرار بگیرد.
سیاستهاى خارجى و صدور انقلاب به وسیلهى دانشجویان هم البته خوب است؛ نه اینکه بگوئیم کار بىفایدهاى است؛ نه، یقیناً فوائدى دارد؛ لیکن توجه داشته باشید الان در همین زمینهها خیلى دارد کار میشود. در همین زمینهى تماس با مسلمانها، با ملتهاى گوناگون، در آسیا، در آفریقا، در آمریکاى لاتین، خیلى دارد کار میشود. در آمریکاى لاتین کشور اسلامى نیست؛ اما جوامع مسلمان در کشورهاى آمریکاى لاتین، مثل برزیل، مثل بعضى از کشورهاى دیگر، از لبنانى و عرب و شیعه و مسلمان و اینها حضور دارند؛ آنجاها خیلى دارد کار انجام میگیرد. کارهائى که انجام میگیرد، از نظر شما جوانان عزیز یک مقدارى ناشناخته است؛ ولى به نظر ما عیبى ندارد، کار خوبى است؛ اگر محاسبه شده و با برنامه انجام بگیرد.
راجع به تبعیض هم مسائلى گفتند که من اینجا توى پرانتز نوشتهام اشکال وارد است. بعضى از اشکالات واقعاً وارد است.
صحبتى هم راجع به دلائل خروج نخبگان شد. یکى از خانمها گفتند با نخبگانى که تماس میگیریم، میگویند علت خروج ما اینهاست: مثلاً در داخل، آن کارى که باید میشده، نشده؛ آن کارى که نباید میشده، شده. من این حرفها را رد نمیکنم، ممکن است واقعاً همین اشکالات هم وارد باشد؛ اما آن نخبهاى که در دورهى دانشجوئى و بعد از فارغالتحصیلى پا میشود میرود خارج، غالباً دلائلش اینها نیست؛ اینها بهانه است. آنجا کسانى هستند که درِ باغ سبز نشان میدهند، زمینههاى مساعد کارى را به رخ این دانشجو میکشند؛ این دانشجو خیال میکند که حالا اگر برود آنجا، چنین و چنان خواهد شد. شاید هم واقعاً دستگاههاى دولتىاى هستند که علاوه بر انگیزهى نیاز به دانش و استعداد این جوان، یک انگیزهى دیگر هم دارند و آن، مبارزهى با جمهورى اسلامى است؛ لذا روى این سرمایهگذارى میکنند، برمیدارند میبرندش آنجا. حالا آنهائى که میروند، بعضى البته موفق میشوند، بعضى هم موفق نمیشوند، سرشان به سنگ میخورد، پشیمان هم میشوند؛ از این قبیل هم داریم. از آن طرف هم جوانهائى داریم که بدون اینکه بحث فرار نخبگان باشد، براى درس خواندن خارج رفتهاند، مراتب علمىِ خیلى خوبى را هم گذراندهاند؛ اما ایمان و انگیزهى دینى و اسلامى و انگیزههاى سالم آنها، آنها را به داخل کشور کشانده. همهاش از این طرف نیست که دارند حرکت میکنند؛ از آن طرف هم جوانهائى که براى تحصیل رفتهاند، دارند مىآیند. ما افرادى را مىشناسیم؛ بعضىشان نابغهاند، بعضىشان برجستهاند، بعضىشان نخبهاند؛ اینها مىآیند داخل، مشغول کار میشوند؛ مشغول خدمت میشوند. اینجور هم نیست که شما فرض کنید همهاش از این طرف میروند؛ نه، آنها هم مىآیند داخل، و امکاناتى هم وجود دارد و کارهائى هم انجام میگیرد.
یکى از دوستان مسئلهى تهاجم به کوى دانشگاه را گفتند. من دنبال این قضیه بودم و هستم. البته بله، حرکت کنْد بوده، پیش نرفته؛ باید هم پیش برود و انشاءاللَّه هم خواهد رفت؛ لیکن اینجور نیست که شما تصور کنید مسئله فراموش شده؛ نه، فراموش نشده. خوب، گرفتارىها زیاد است، کارها زیاد است؛ بعضى از دستگاهها هم شاید انگیزهشان براى همکارى کردن در این زمینه، خیلى انگیزهى زیادى نیست - طبعاً انگیزهشان ضعیف است - لذا کار کنْد پیش میرود؛ لیکن انشاءاللَّه پیش خواهد رفت.
گفته میشود که در دانشگاهها برخوردهاى انضباطى و امنیتى صورت میگیرد. من نمیدانم چه جور برخورد تندى از لحاظ انضباطى و امنیتى در دانشگاه شده، اما این را میدانم که بالاخره در دانشگاه انضباط لازم است. حالا اگر یک وقت در یک جائى در باب انضباط و اِعمال انضباط یک خرده تندروى بشود، من نمیدانم - ممکن هم هست - لیکن بالاخره انضباط هم لازم است، امنیت هم لازم است. نمیشود محیط دانشگاه را رها کرد. آماج خیلى از توطئههاى دشمن، اصلاً محیط دانشگاه است. خود شما دانشجویان بدانید که توى آن دائرهى قرمز قرار دارید. گاهى اوقات توى عکسها یا توى فیلمها وقتى میخواهند یک نقطهاى را مشخص کنند، با دائرهى قرمز مشخص میکنند. دشمن، شما دانشجویان را توى دائرهى قرمز گذاشته، مشخصتان کرده؛ اصلاً خیلى از برنامهها براى شماست؛ براى لغزاندن شما، براى منحرف کردن شما، براى بىخیال کردن شما نسبت به سرنوشت کشور و مصالح انقلاب. چطور میشود دانشگاهها را از نظر دور داشت؟ خوب، بالاخره باید توجه باشد. بله، به نظر ما تندروى و زیادهروى در هیچ کارى خوب نیست؛ از جمله در این کار.
یکى از دوستان گفتند که اندیشه و علم، دستورى نباشد. من چنین چیزى سراغ ندارم. در جامعهى ما اندیشه دستورى نیست؛ نه علم دستورى است، نه اندیشه دستورى است. کجا؟ مشخص کنند بگویند. کسى که با این قضیه مبارزه کند، خودِ منم. ما طرفدار آزاداندیشى هستیم. البته من به شماها بگویم، آزاداندیشى جایش توى تلویزیون نیست؛ آزاداندیشى جایش توى جلسات تخصصى است. مثلاً فرض کنید در زمینهى فلان مسئلهى سیاسى، یک جلسهى تخصصىِ دانشجوئى بگذارید؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بیایند آنجا با همدیگر بحث کنند؛ این میشود آزاداندیشى. همین جور، بحث سر معارف اسلامى است؛ همین جور، بحث سر تفکرات مکاتب گوناگون جهانى است؛ همین جور، بحث سر یک مسئلهى علمى است. بنابراین جلسه باید جلسهى تخصصى باشد؛ والّا توى جلسات عمومى و در صدا و سیما دو نفر بیایند بحث کنند، آن کسى که حق است، لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسى غلبه خواهد کرد که بیشتر عیّارىِ کار دستش است و میتواند بازیگرى کند؛ مثل قضیهى عکس مار و اسم مار. گفت: کدام یکى مار است؟ مردم با اشاره به عکس مار گفتند: معلوم است، مار این است. بنابراین آزاداندیشى در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثى باید باشد؛ در محیطهاى عمومى جاى آن بحثها و مناظرهها نیست. این هم معنایش این نیست که دارد تحمیل میشود؛ نه، بالاخره یک فکر حق مطرح میشود؛ «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن».(4) این حکمت و موعظهى حسنه و مجادلهى احسن براى چیست؟ «ادع الى سبیل ربّک». یعنى این قبلاً یک اصل موضوعى است، دعوت به سمت خداست. در همه چیز همین جور است. دعوت باید با زبان درست انجام بگیرد، اما جهت دعوت باید مشخص باشد. معنى ندارد که انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ این موجب گمراهى مردم میشود. مردم را باید هدایت کرد. مگر نمیگوئید که دولتها مسئول هدایت افکار مردم هستند؟
به هر حال مطالب خوبى گفته شد. دوستان انصافاً خوب حرفهائى را مطرح کردند. یکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئیس جمهور دلمان خون است. خوب، حالا دل شما خون - که خدا نکند خون باشد - اما به شما عرض بکنم؛ اینها جزو مسائل تعیین کننده و اصلى نیست. ممکن است ایراد و اشکال وارد باشد - من در این مورد هیچ قضاوتى نمیخواهم بکنم - ممکن است کسى به یک شخصى یا به یک کارى ایراد داشته باشد؛ منتها باید توجه کنیم که مسائل را اصلى - فرعى کنیم. مسائل درجهى دوم جاى مسائل اصلى را در انگیزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى که میشود، نگیرد. من عرضم فقط این است؛ والّا من نه اعتراض میکنم به اینکه شما چرا از زید یا عمرو خوشتان مىآید یا بدتان مىآید؛ نه، ممکن است خوشتان بیاید، ممکن است بدتان بیاید - ایرادى ندارد - و نه اعتراض میکنم که چرا آن ایراد را یک وقت به شکلى که یک مفسدهاى نداشته باشد، بر زبان آوردید؛ آن هم به نظرم اشکالى ندارد. فقط توجه کنید که این جاى مسائل اصلى را نگیرد. مسائل اصلى ما چیزهاى دیگرى است.
بحث مردمى کردن اقتصاد و اصل 44 و اینها مطرح شد. آقایان مدعىاند که اصل 44 را خوب دارند اجراء میکنند. البته مخالفینى هستند، اعتراض میکنند - هم در مجلس، هم غیر مجلس - میگویند اصل 44 درست اجراء نشده؛ لیکن خود مسئولین دستگاهها میگویند نه، داریم خوب اجراء میکنیم. به نظر من این هم جزو همان سؤالاتى است که خوب است انجام بگیرد و همان مسئولین توى مجامع دانشجوئى بیایند و اگر واقعاً کارى انجام شده، بگویند و ذهن جوان را قانع کنند؛ اگر هم نمیتوانند قانع کنند، بالاخره بروند یک تجدید نظرى در کار انجام بدهند.
اشکال کردید بر صدا و سیما، اشکالتان وارد است؛ اشکال کردید بر علنى شدن اختلافات مسئولان، اشکالتان وارد است؛ بنده هم این اشکال را به این آقایان دارم و به آنها هم گفتهام؛ اوقات تلخى هم با آنها کردهام.
بحث تجمع در برابر مجلس را مطرح کردید، که من البته در آن مورد هیچ اظهار نظرى نمیکنم؛ فقط همین قدر به شما بگویم که شما همهاش گله دارید که چرا مسئولین نقدپذیر نیستند؛ خوب، شما هم نقدپذیر باشید! نقدپذیرى که فقط مخصوص مسئولین نیست؛ خوب، بالاخره اگر بر دانشجو هم نقدى وارد است، باید نقدپذیرى کند. جمعیت زیادى آمدند در مقابل مجلس جمع شدند، شعارهائى هم دادند، شعارهایشان هم بد نبود، یک گروهى هم آن وسط شعارهاى تند دادند. البته من نمیگویم آنها آدمهاى بدىاند، نابابىاند؛ نه، بالاخره تندى کردند، جوانى کردند؛ اما اگر شما هم معتقدید که این شعارها افراطى بود، زیادى بود، حقش نبود، قبول کنید. اینجور نباشد که بگوئید بالاخره هرچه که گوشهى قباى دانشجو را بگیرد - که دانشجوها قبا هم ندارند! - مورد اعتراض قرار بدهیم. ممکن است به شما هم نقدى وارد باشد؛ نقد را قبول کنید.
گفتند راجع به مسئلهى ولایت کار میکنیم؛ بسیار خوب است. توضیحى هم دربارهى بحث ضیافت اندیشه دادند که بنده را خیلى خوشحال کرد. اینکه گفتند نقشهى جامع علمىاى تهیه شده که با نقشهى موجود تفاوت دارد، من استقبال میکنم؛ حتماً این را به دست ما برسانند. دفتر ارتباط مردمى ما انشاءاللَّه نام این آقا را یادداشت کند و از ایشان بگیرد. اردوهاى دانشجوئى هم بسیار چیز خوبى است و دیدار را هم من موافقم.
من مطالبى هم اینجا یادداشت کردهام که متأسفانه وقت کم است، منتها عرض میکنم: اولاً مراقب باشید تشکلهاى دانشجوئى تحت تأثیر اختلاف سلیقهها، نه خودشان در درون دچار انشعاب بشوند، نه با همدیگر اصطکاک و تصادم پیدا کنند. یکى از مصادیق برجستهى وحدتى که ما به آن توصیه و دعوت میکنیم، همین است. آنجائى که انسانها را از هم جدا میکند یا به هم نزدیک میکند، اصول و مبانى معرفتى است. وقتى این مبانى مورد اتفاق و مورد قبولشان نباشد، آنها را از هم جدا میکند؛ اما آن وقتى که مورد قبولشان باشد، آنها را به هم متصل میکند. اما سلائق نه؛ هر کسى یک سلیقهاى دارد، هر کسى یک ذوقى دارد. یکى دانشجوى مهندسى است، یکى دانشجوى هنر است، یکى دانشجوى پزشکى است - این سه جور سلیقه - در هر کدام هم طیف وسیعى از سلائق و گرایشهاى مختلف هست؛ یکى از چیزى خوشش مىآید، یکى خوشش نمىآید؛ اینها را مایهى جدائى بین خودتان قرار ندهید، که به نظر من خیلى مهم است.
نکتهى دوم: در مسائلى که با سرنوشت کشور ارتباط پیدا میکند، حتماً تحلیل و موضع داشته باشید. بیانیهى تهران مسئلهى مهمى بود؛ تحلیل شما از بیانیهى تهران چیست؟ موضعتان چیست؟ موافقید؟ مخالفید؟ قطعنامهى 1929 شوراى امنیت علیه جمهورى اسلامى صادر شده، یا تحریمهاى یکجانبهى آمریکا و اروپا علیه ایران شکل گرفته؛ تحلیل شما از این قضیه چیست؟ این قضیهى کوچکى نیست. موضعتان چیست؟ ایران چه کار کند؟ چون اخم میکنند، تحریم میکنند، دندان نشان میدهند، دستهایمان را بالا ببریم؟ حالا یک قدرى کوتاه بیائیم؟ تحلیلتان این است؟ در داخل کشور ما مجموعههاى سیاسىاى هستند که تحلیلشان این است؛ میگویند وقتى که طرف خیلى چهرهى سگى از خودش نشان میدهد، شما عقب بنشینید! خوب، شما این را قبول دارید؟ عقب بنشینیم؟ یا نه؛ معتقدید که هر گونه عقبنشینى، طرف را تشجیع میکند. بمجردى که دیدند شما با اخم میترسید، میگویند آقا اخم کنید؛ علاج این آدم اخم است. بمجردى که دیدند تهدید به کتک یا خود کتک، شما را به عقبنشینى وادار میکنند، میگویند دو تا بیشتر بزن تا خوب از همهى حرفهایش دست بردارد. طرف، اینجورى است. محاسبات دنیا این است.
نکتهى دیگرى که میخواستم به شما عزیزان تذکر بدهم، این است: برادرها و خواهرها! تقویت مبانى معرفتى را جدى بگیرید. البته من امروز که نگاه میکنم، مىبینم در مقایسه با هفت هشت سال پیش که ماه رمضان در همین جا جلسه تشکیل میشد و دوستان مىآمدند صحبت میکردند، توجه به مبانى معرفتى در بین دانشجوها قوىتر شده است. بعضى از اظهاراتى هم که شماها میکنید، نشاندهندهى قوّت این مبانى در ذهنهاست؛ این را آدم میفهمد؛ لیکن در عین حال مجموعهى تشکلها تقویت مبانى معرفتى را جدى بگیرند تا بعد، از تشکلها سرریز بشود روى مجموعهى دانشجوها. تقویت مبانى معرفتى خیلى لازم است. ضعف این مبانى، ضررهاى بزرگى به مجموعهى دانشجوئى کشور و مجموعهى تشکلها خواهد زد.
نکتهى دیگر این است که همهى تشکلها ارتباطاتشان را با بدنهى دانشجوئى تقویت کنند. به نظر من از بدنهى دانشجوئى غافل نشوید. حالا گفتند که این اردوهاى ضیافت برگزار میشود؛ خوب، این خوب است؛ اینها یکى از همان راههاى ارتباط با بدنهى دانشجوئى است؛ لیکن به نظر من در همهى دورهى سال و در مناسبتهاى مختلف، ارتباط با بدنهى دانشجوئى و همچنین ارتباط با اساتید ارزشى زیاد باشد.
دربارهى علوم انسانى هم دو نفر از خانمها اینجا صحبت کردند؛ حرف درستى است، اشکالاتشان وارد است؛ این حرف ماست؛ این همانى است که من دنبالش هستم و یکى دو سال قبل از این مطرح کردم. البته آنچه که ما گفتیم، معنایش همین است که اساتید و صاحبنظران و پژوهشگران و محققین باید به دنبال تدوین علوم انسانىِ منطبق با مبانى اسلام بروند؛ یعنى علوم انسانىاى که بر اساس فلسفههاى نادرست و غلط مادى شکل نگرفته باشد؛ همچنان که امروز علوم انسانى غربى اینجورى است. بالاخره اگر علوم سیاسى یا اقتصادى یا فلسفه یا مدیریت و بقیهى علوم انسانى، مبتنى بر نگرش مادى به دنیا باشد و با ارزشهاى مادى بنا شده باشد، طبعاً نمیتواند خواستهها و آرمانهاى جامعهاى را که مسلمان و مؤمن به معارف اسلامى هستند، برآورده کند.
در پایان، یک جمله هم به همهى شما برادران و خواهران عرض کنم. بدانید عزیزان من! خوشبختانه روند پیشرفت در کشور، در زمینههاى مختلف، روند خوب و مطلوبى است. روند عدالت هم خوب است. خوب، این دهه، دههى پیشرفت و عدالت نامیده شده است. پیشرفت که گفتیم، پیشرفت علمى است، پیشرفت فناورى است، پیشرفت سیاسى است، پیشرفت اخلاقى است؛ همهى اینها مورد نظر است. خوب، یک کارهاى خوبى دارد انجام میگیرد؛ لااقل زیرساختهائى براى کارهاى بزرگ و جهشها دارد فراهم میشود. در مورد عدالت هم حداقل این است که این تفکر دارد همهگیر میشود؛ یعنى همه معتقد میشوند به اینکه باید دنبال عدالت رفت، باید عدالت را اجرائى کرد، باید این آرزوها را اجرائى کرد، در محیط اجراء وارد کرد - که توى صحبتهاى دوستان هم بود - این خودش پیشرفت است. البته این معنایش این نیست که ما به این مقدار پیشرفت در زمینهى عدالت قانع هستیم؛ نه، آرزو و همت خیلى بالاست؛ آرزوها بالاست، همتها هم بالاست؛ اما میخواهم به شما عرض کنم که ما داریم جلو میرویم، داریم پیشرفت میکنیم. دشمنان ما منحنىشان به طرف ضعف است، منحنى ما به طرف قوّت است. نظام طاغوتى، نظام سرمایهدارىِ متجاوز و ظالم در دنیا - که مظهرش رژیم ایالات متحدهى آمریکاست - امروز از ده سال پیش و از بیست سال پیش، بسیار ضعیفتر است. در نقطهى مقابل، تفکر اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، امروز از ده سال پیش، از بیست سال پیش، بسیار قوىتر و بسیار پیشرفتهتر و بسیار آمادهتر است.
جوانهاى ما امروز از ده سال پیش خیلى بهترند، خیلى آمادهترند. جوانهاى مؤمنِ ده سال پیش هم امروز در بسیارى از عرصههاى زندگى فعالند. شما هم انشاءاللَّه در آینده باید در بخشهاى مختلف از فعالان کشور باشید. خودتان را براى امتحانهاى دشوار آماده کنید. ما داریم پیش میرویم. این سى و یکى دو سالى که از عمر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، سى و یکى دو سال حرکتِ رو به جلو بوده؛ علىرغم دشمنىهائى که دشمنان کردند. دشمنان ما امروز به قدر سى سال پیش قوى نیستند. امروز آمریکا به قدر سى سال پیش قوى نیست. آن روز من توى جمع مسئولین گفتم، اعتقاد من هم همین است، همه ى دلائل و شواهد هم همین را اثبات میکند؛ آمریکاى دولت ریگان بمراتب قوىتر بود از آمریکاى دولت اوباما، و قبل از اوباما، بوش کوچک! واقعاً همین جور است؛ آنها رو به ضعف رفتند. هیچ نشانهاى هم وجود ندارد که مجدداً این منحنى از طرف آنها به طرف صعود حرکت کند؛ بعکس، نشانههاى زیادى وجود دارد که منحنىِ رو به صعود ملت ایران و نظام ایران همچنان با شیب تندترى انشاءاللَّه رو به صعود خواهد رفت.
پروردگارا! این دلهاى مؤمن و جوان را مشمول رحمت و عنایت خودت قرار بده. پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه شنیدیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و به کرمت آن را از ما قبول کن. پروردگارا! زندگى ما را براى اسلام و براى خدا، مرگ ما را براى اسلام و براى خدا قرار بده. پروردگارا! بین ما و اولیائت و دوستانت و برگزیدگان درگاهت جدائى مینداز. قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن. روح مطهر امام و روح مطهر شهیدان را از ما راضى و خشود کن. دلهاى این برادران و خواهران دانشجو را هرچه بیشتر در جهت اتحاد در راه حق و در راه خدا به هم نزدیک کن.
والسّلام علیکم و رحمة اللَّه
فتنهء امروز ایران خارج از مرز آمده
دشمن ملت همیشه در تب و لرز آمده
مکتب ایرانیان شد پرچم عثمان شان
بر لب ذاکر خدایا ! جمله هرز آمده
خائنان را میدهند ره در درون جمعشان
نامه رهبر به دولت از کجا درز آمده
[ تگ ها :
+ نوشته شده در ساعت 5:44 صبح توسط عبدالله